-
یک بنده خدا
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1391 14:21
یک بنده خدایی، کنار اقیانوس قدم میزد و زیر لب، دعایی را هم زمزمه میکرد. نگاهى به آسمان آبى و دریاى لاجوردی و ساحل طلایى انداخت و گفت : - خدایا ! میشود تنها آرزوى مرا بر آورده کنى ؟ ناگاه، ابرى سیاه، آسمان را پوشاند و رعد و برقى در گرفت و در هیاهوى رعد و برق، صدایى از عرش اعلى بگوش رسید که میگفت : - چه آرزویى دارى اى...
-
کی درست میگه : فوتبالیست یا خبرنگار ؟
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1391 14:21
خبرنگار یه نشریه مدعی کار فرهنگی در ورزش ، از یکی از ستارگان فوتبال می پرسه : بازی در تیم ملی بهتره یا باشگاه های اروپا ؟ ستاره فوتبال با خنده و قاطعیت میگه : چی بگم ! بازی در یک تیم مطرح اروپایی آرزوی همیشگی هر فوتبالیست ایرانیه ! خبرنگار با نگاه و صدایی شماتت آمیز می پرسه : برای بازی در تیم ملی احساس وظیفه و غرور...
-
مایکل جکسون : امیدوارم بحرین باز به ایران برگردد
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1391 14:02
مطلب زیر را با عنوان " علاقه مایکل جکسون به مسجد جامع یزد " در یک سایت دیدم جالبه حتما بخونید : تصویر شیخ عبدالله بن حماد آل خلیفه و مایکل جکسون پیش از درگیری آنها بر سر علاقه مایکل جکسون به ایران و تشیع عبدالله عبداللطیف مسئول تشریفات و اقامت آقای مایکل جکسون در بحرین ، که هم اکنون در تبعیدی اجباری ساکن...
-
لیوان آب و مشکلات!
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1391 14:00
استادى در شروع کلاس درس، لیوانى پر از آب به دست گرفت. آن را بالا نگاه داشت که همه ببینند. بعد از شاگردان پرسید: به نظر شما وزن این لیوان چقدر است؟ شاگردان جواب دادند 50 گرم، 100 گرم، 150 گرم. استاد گفت: من هم بدون وزن کردن، نمی دانم دقیقاً وزنش چقدر است. اما سوال من این است: اگر من این لیوان آب را چند دقیقه همین طور...
-
توهم
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1391 13:59
این داستان رو دوستم برام تعریف کرده و قسم میخورد که واقعیه:دوستم تعریف میکرد که یک شب موقع برگشتن از ده پدری تو شمال طرف اردبیل، جای این که از جاده اصلی بیاد، یاد باباش افتاده که می گفت؛ جاده قدیمی با صفا تره و از وسط جنگل رد میشه! اینطوری تعریف میکنه: من احمق حرف بابام رو باور کردم و پیچیدم تو خاکی، ٢٠ کیلومتر از...
-
گاهی باید نشنید!
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1391 13:58
چند قورباغه از جنگلی عبور می کردند که ناگهان دو تا از آنها به داخل گودال عمیقی افتادند. بقیه قورباغه ها در کنار گودال جمع شدند و وقتی دیدند که گودال چقدر عمیق است به دو قورباغه دیگر گفتند: که دیگر چاره ای نیست شما به زودی خواهید مرد. دو قورباغه این حرفها را نشنیده گرفتند و با تمام توانشان کوشیدند که از گودال بیرون...
-
ماست مالی
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1391 13:57
هنگام عروسی محمدرضا شاه پهلوی و زن مصری اش فوزیه در سال 1317 خورشیدی چون مقرر بود میهمانان مصری و همراهان عروس به وسیلۀ راه آهن جنوب به تهران وارد شوند از طرف دربار و شهربانی دستور اکید صادر شده بود که دیوارهای تمام دهات طول راه و خانه های دهقانی مجاور خط آهن را سفید کنند. در یکی از دهات چون گچ در دسترس نبود بخشدار...
-
زندگی خائنین
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1391 13:57
مرد جوانی نزد پدر خود رفت و به او گفت : - می خواهم ازدواج کنم . پدر خوشحال شد و پرسید : - نام دختر چیست ؟ مرد جوان گفت : - نامش سامانتا است و در محله ما زندگی می کند . پدر ناراحت شد . صورت در هم کشید و گفت : - من متاسفم به جهت این حرف که می زنم . اما تو نمی توانی با این دختر ازدواج کنی چون او خواهر توست . خواهش می کنم...
-
اُمیت و روژوه
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1391 13:56
"خسرو" (اشک بیست و چهارم) فرمانروای ایران پس از آنکه توسط مجلس مهستان به پادشاهی دودمان اشکانیان ایران انتخاب شد . شنید عده ایی از رایزنان دربار به شاهزادگان " اُمیت " و " روژوه " ، فرزندان "پاکور" پادشاه پیشین ایرانزمین نهیب می زنند که پادشاهی از آن شماست و نه عمویتان خسرو! هر...
-
آرزوی دو همسر 60 ساله
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1391 13:55
یک زوج انگلیسی در اوایل 60 سالگی، در یک رستوران کوچیک رمانتیک سی و پنجمین سالگرد ازدواجشان را جشن گرفته بودن. ناگهان یک پری کوچولوِ قشنگ سر میزشون ظاهر شد و گفت:چون شما زوجی اینچنین مثال زدنی هستین و درتمام این مدت به هم وفادارموندین ، هر کدومتون می تونین یک آرزو بکنین. خانم گفت: اووووووووووووووووه ! من می خوام به...
-
پاسخ فرمانروای ایران بانو ام رستم
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1391 13:55
"شیرین" ملقب "ام رستم" دختر رستم بن شروین از سپهبدان خانان باوند در مازندران و همسر فخرالدوله دیلمی(387ق. ـ 366ق.) که پس از مرگ همسر به پادشاهی رسید او اولین پادشاه زن ایرانی پس از ورود اسلام بود. او بر مازندران و گیلان ، ری ، همدان و اصفهان حکم می راند . به او خبر دادند سواری از سوی محمود غزنوی...
-
داستان کوتاه : جایگاه ادب از دیدگاه یک ریاضیدان
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1391 13:54
روزی از یک ریاضیدان نظرش را در باره انسانیت پرسیدند ، در جواب گفت : اگر زن یا مرد دارای ادب و اخلاق باشند : نمره یک میدهیم 1 اگر دارای زیبائی هم باشند پس یک صفر جلوی عدد یک میگذاریم : 10 اگر پول هم داشته باشند 2 تا صفرجلوی عددیک میگذاریم : 100 اگردارای اصل ونسب هم باشند 3 تا صفرجلوی عدد یک میگذاریم : 1000 ولی اگر...
-
مرام ما ایرانیان
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1391 13:53
پدر فلسفه اردیسم "ارد بزرگ" جمله بسیار عبرت آموزی دارد او می گوید : (از مردم غمگین نمی توان امید بهروزی و پیشرفت کشور را داشت .) و در جای دیگر می گوید : (آنکه شادی را پاک می کند ، روان آدمیان را به بند کشیده است . ) شادی پی و بن شتاب دهنده رشد و بالندگی جامعه است شاید اگر این موضوع مورد توجه سلوکیان غم پرست...
-
دوستان
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1391 13:52
یکی از روزهای سال اول دبیرستان بود. من از مدرسه به خانه بر می گشتم که یکی از بچه های کلاس را دیدم. اسمش مارک بود و انگار همهی کتابهایش را با خود به خانه می برد. با خودم گفتم: 'کی این همه کتاب رو آخر هفته به خانه می بره. حتما ً این پسر خیلی بی حالی است!' من برای آخر هفته ام برنامه ریزی کرده بودم. (مسابقهی فوتبال با...
-
برنامه نویس و مهندس
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1391 13:51
یک برنامهنویس و یک مهندس در یک مسافرت طولانى هوائى کنار یکدیگر در هواپیما نشسته بودند. برنامهنویس رو به مهندس کرد و گفت: مایلى با همدیگر بازى کنیم؟ مهندس که میخواست استراحت کند محترمانه عذر خواست و رویش را به طرف پنجره برگرداند و پتو را روى خودش کشید. برنامهنویس دوباره گفت: بازى سرگرمکنندهاى است. من از شما یک...
-
داستان کوتاهی از زندگی
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1391 13:50
« ادیب زاده می گوید: زمان شاه شنیدم، که پای علی باغبان باشی [زادهٔ ۱۳۰۳ در طرقبه مشهد] شکسته …! با گروه فیلم برداری رفتیم و وقتی با اون مصاحبه کردم با ناراحتی گفت: دکتر ها گفته اند باید یک پای من رو قطع کنند … شب، که فیلم پخش شد ۵۰ خط تلفن جام جم توسط مردم اِشغال شده بود و همه با عصبانیت می خواستن یه جوری به علی...
-
نقشه شکست خورده
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1391 13:49
آن روز صبح یک دسته صورتحساب تازه رسیده بود . نامه شرکت بیمه ، از لغو شدن قرارداد هایشان خبر می داد. زن آه کشید و با نگرانی از جا برخاست تا شوهرش را در جریان بگذارد. آشپزخانه بوی گاز می داد. روی میز کار شوهرش نامه ای پیدار کرد . «...پول بیمه عمر من برای زندگی تو و بچه ها کافی خواهد بود...» نوشته Monica Ware ترجمه...
-
بد شانسی
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1391 13:48
وقتی بیدار شدم تمام تنم درد می کرد و می سوخت. چشم هایم را بازکردم و دیدم پرستاری کنار تختم ایستاده. اوگفت:«آقای فوجیما . شما خیلی شانس آوردید که دو روز پیش از بمباران هیروشیما جان به در بردید. حالا در این بیمارستان در امان هستید.» با ضعف پرسیدم :« من کجا هستم؟» آن زن گفت :« در ناگازاکی» نوشته Alan E Mayer
-
پرنده ، نرم و زیبا
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1391 13:46
مادر : نمی تواند جای دیگری برود آخر پیدایش می کنی غصه نخور! گفتم : آخه چطوری؟ اون پرنده ایی زیبا بود که پرواز کرد و رفت. مادر گفت برادرت گوش به بازیست ، بدل نگیر او عاشق پرنده تو بود نمی دانست پرنده قفس را دوست ندارد و خواهد پرید . باز هم باید شاد باشی که پنجره بسته بود . در خیالم صدای پرنده را آهسته شنیدم که می گفت :...
-
اگر کوسه ها آدم بودند
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1391 13:45
دختر کوچولوی صاحبخانه از آقای "کی " پرسید: اگر کوسه ها آدم بودند با ماهی های کوچولو مهربانتر میشدند؟ آقای کی گفت:البته !اگر کوسه ها آدم بودند توی دریا برای ماهی هاجعبه های محکمی میساختند همه جور خوراکی توی آن می گذاشتند مواظب بودند که همیشه پر آب باشد هوای بهداشت ماهی های کوچولو را هم داشتند برای آنکه هیچوقت...
-
بیمارستان روانی
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1391 13:42
به هنگام بازدید از یک بیمارستان روانى، از روانپزشک پرسیدم شما چطور میفهمید که یک بیمار روانى به بسترى شدن در بیمارستان نیاز دارد یا نه؟ روانپزشک گفت: ما وان حمام را پر از آب میکنیم و یک قاشق چایخورى، یک فنجان و یک سطل جلوى بیمار میگذاریم و از او میخواهیم که وان را خالى کند. من گفتم: آهان! فهمیدم. آدم عادى باید...
-
مدیر و منشی
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1391 13:42
مدیر به منشی میگه برای یه هفته باید بریم مسافرت کارهات رو روبراه کن منشی زنگ میزنه به شوهرش میگه: من باید با رئیسم برم سفر کاری , کارهات رو روبراه کن شوهره زنگ میزنه به دوست دخترش, میگه: زنم یه هفته میره ماموریت کارهات رو روبراه کن معشوقه هم که تدریس خصوصی میکرده به شاگرد کوچولوش زنگ میزنه میگه: من تمام هفته مشغولم...
-
اوضاع اقتصادی جهان
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1391 13:41
اگر در درک شرایط فعلی اقتصادی جهان مشکل دارید ممکن است داستان زیر به شما کمک کند: روزی روزگاری در روستایی در هند؛ مردی به روستاییها اعلام کرد که برای خرید هر میمون ۱۰ دلار به آنها پول خواهد داد. روستاییها هم که دیدند اطرافشان پر است از میمون؛ به جنگل رفتند و شروع به گرفتنشان کردند و مرد هم هزاران میمون به قیمت ۱۰...
-
صدای دل انگیز زندگی
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1391 13:38
سفره را جمع کردم ودر یخچال گذاشتم ولی ناگاه !! صدای دلنشینی و آهنگینی را شنیدم. به مادر گفتم : می شنوید؟ گفت : چی ؟ گفتم: صدای آهنگی دلنشین می آید مادر گفت: آنچه می شنوی ، قل قل سماور است و صدای گر گر بخاری ، صدای باد که شیشه های پنجره را می لرزاند ، صدای خش خش کاغذی که خواهرت روی آن می نویسد . صدای شستشوی ظرفهای من و...
-
هدیه برادر
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1391 13:38
یه مرد ۸۰ ساله میره پیش دکترش برای چک آپ. دکتر ازش در مورد وضعیت فعلیش می پرسه و پیرمرد با غرور جواب میده: هیچوقت به این خوبی نبودم. تازگیا با یه دختر ۲۵ ساله ازدواج کردم و حالا باردار شده و کم کم داره موقع زایمانش میرسه. نظرت چیه دکتر؟ دکتر چند لحظه فکر میکنه و میگه: خب… بذار یه داستان برات تعریف کنم. من یه نفر رو می...
-
کتاب سیاه
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1391 13:37
کتاب سیاه کتاب خواندن خوب است . خیلی خوب است . همه می گویند خوب است . این جملات در مغزش پشت سر هم تکرار می شد بلاخره پا به کتابخانه نهاد . تا دانا شود دانشمند شود و به همه ثابت کند او هم به جرگه خوانندگان کتاب پیوسته است . کتابی برداشت آن را باز کرد شگفت زده شد زیرا برگ های کتاب سیاه بود به کتاب گفت : تو چرا سیاهی؟...
-
معبد شیوا
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1391 13:36
راهبی در نزدیکی معبد شیوا زندگی میکرد. در خانه روبرویش یک روسپی اقامت داشت. راهب که میدید مردان زیادی به اون خونه رفت و آمد میکنند تصمیم گرفت با او صحبت کند. زن را سرزنش کرد و گفت: تو بسیار گناهکاری . روز و شب به خدا بی احترامی میکنی. چرا دست از این کار نمیکشی؟چرا کمی به زندگی پس از مرگت فکر نمیکنی؟ زن به شدت از گفته...
-
تفسیرهای خاخام
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1391 13:33
خاخامی در میان مردم محبوبیت زیادی داشت ، همه مسحور گفته هایش می شدند . همه به جز اسحاق که همیشه با تفسیرهای خاخام مخالفت می کرد و اشتباهات او را به یادش می آورد . بقیه از اسحاق به خشم می آمدند ، اما کاری از دستشان بر نمی آمد . روزی اسحاق در گذشت . در مراسم خاکسپاری ، مردم متوجه شدند که خاخام به شدت اندوهگین است. یکی...
-
دریاها نماد فروتنی
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1391 13:23
سوم مهرماه است دوباره مدارس باز شده و بچه ها رو می بینم که با شور اشتیاق به طرف مدرسه هاشون می دوند یاد زمان تحصیلم می افتم زمانی که در مدرسه پروین اعتصامی درس می خوندم . یه معلمی داشتیم به اسم خانم کیانی اسم کوچیکش یادم نیست . یه روز دیر رسیدم سر کلاس ، ترس و وحشت اینکه خانم کیانی چه برخوردی باهام می کنه سرتاپای...
-
خدا و کودک
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1391 13:22
کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید: می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید، اما من به این کوچکی وبدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟ خداوند پاسخ داد: در میان تعداد بسیاری از فرشتگان،من یکی را برای تو در نظر گرفته ام، او از تو نگهداری خواهد کرد اما کودک هنوزاطمینان نداشت که می خواهد...