دوباره باید بر می خواست او کارهای
ناتمام بسیاری بر دوش خود حس می کرد آیا از پس استقبال از مرگ ، می توانست
زندگی را دوباره در آغوش گیرد ؟
او یا باید فنای تدریجی را می پذیرفت و
یا مرگ سریع را ، و شاید هم در پس این مرگ سریع زندگی را بدست می آورد .
بلاخره تصمیم خویش را گرفت و از حصار اردوگاه بردگی و مرگ به بیرون پرید و
با چند نفر از مرگ رستگان عهد بست و ایران را نجات بخشید . بقول اندیشمند
یگانه کشورمان ارد بزرگ : هنگام گسست و بریدن از همه چیز ، می توانی بسیاری
از نداشته ها را در آغوش کشی .
آن کسی که از زندان بردگی بیرون جست و
ایران را نجات بخشید نادرشاه افشار بود که در سن ۲۵ سالگی پس از سالها تحمل
بردگی از حصار ازبکان بیرون آمده و کشور ایران را دوباره سرفرازی بخشید .